English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5613 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
laboured U به زحمت درست شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
strike off U بی زحمت درست کردن
Other Matches
joined U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joins U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meet U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function U تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
and U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meets U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersections U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersection U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
either or operation U تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
disjunction U تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
union U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunctions U تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunction U تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
false U 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
alternation U تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
assertion U 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
unions U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
tempers U درست ساختن درست خمیر کردن
tempered U درست ساختن درست خمیر کردن
temper U درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness U قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone <idiom> U درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . U این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
hard working U زحمت کش
arduous U پر زحمت
assiduous <adj.> U زحمت کش
fagger U زحمت کش
durdge U زحمت کش
eath U بی زحمت
laborious U زحمت کش
troublous U پر زحمت
suffring U زحمت
tugs U زحمت
tugging U زحمت
inconvenience U زحمت
tugged U زحمت
tug U زحمت
to take pains U زحمت یا
inconvenienced U زحمت
effortless U بی زحمت
operose U زحمت کش
kiaugh U زحمت
laboursome U زحمت کش
long suffering U زحمت کش
inconveniencing U زحمت
effortlessly U بی زحمت
inconveniences U زحمت
todo U زحمت
drudge U زحمت کش
suffer U زحمت
pain U زحمت
suffered U زحمت
suffers U زحمت
paining U زحمت
painstakingly U زحمت کش
painstaking U زحمت کش
drudges U زحمت کش
pains U زحمت
sufferings U زحمت
long-suffering U زحمت کش
suffering U زحمت
heavily U به زحمت
botheration U زحمت
diligent <adj.> U زحمت کش
discomforts U زحمت
studious <adj.> U زحمت کش
sedulous <adj.> U زحمت کش
industrious <adj.> U زحمت کش
discommodity U زحمت
discomfiture U زحمت
hardworking <adj.> U زحمت کش
discomfort U زحمت
differences U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternative U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
difference U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternatives U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
EXOR U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exjunction U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exclusive U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
tormenting U ازار زحمت
labors U زحمت کوشش
plodding U زحمت کشیدن
plods U زحمت کشیدن
torments U ازار زحمت
plod U زحمت کشیدن
plodded U زحمت کشیدن
travail U رنج زحمت
difficulty U اشکال زحمت
trouble U مزاحمت زحمت
troubles U مزاحمت زحمت
troubling U مزاحمت زحمت
perquisite U زحمت وهنرشخصی
perquisites U زحمت وهنرشخصی
pain U زحمت دادن به
(be) put out <idiom> U اسباب زحمت
paining U زحمت دادن به
pains U زحمت دادن به
Deduct it from my monthly salary . U زحمت را کم کردن
difficulties U اشکال زحمت
tormented U ازار زحمت
torment U ازار زحمت
to put a bout U زحمت دادن
it smells of the lamp U با زحمت فراوان
agreat d. of trouble U بسی زحمت
toil U زحمت کشیدن
toiled U زحمت کشیدن
toiling U زحمت کشیدن
easier U بی زحمت اسوده
easiest U بی زحمت اسوده
easy U بی زحمت اسوده
if it is inconvenient for you U زحمت است زحمت است
cumbrous U مایه زحمت
discommodity U اسباب زحمت
disburdenment U رفع زحمت
labor U زحمت کشیدن
mockery U زحمت بیهوده
labor U زحمت کوشش
studiousness U زحمت کشی
labored U زحمت کوشش
labored U زحمت کشیدن
cumbersome U مایه زحمت
labors U زحمت کشیدن
labour U زحمت کوشش
labour U زحمت کشیدن
productive of annoyance U باعث زحمت
painfulness U زحمت سختی
lostlabour U زحمت بیخود
long suffering U زحمت کشی
discommode U زحمت دادن
inconvenience U اسباب زحمت
bothers U مایه زحمت
bothering U مایه زحمت
bothered U مایه زحمت
problem-free <adj.> U بدون زحمت
bother U مایه زحمت
trouble-free <adj.> U بدون زحمت
inconveniencing U اسباب زحمت
inconveniences U اسباب زحمت
inconvenienced U اسباب زحمت
to put to inconvenience U اسباب زحمت شدن
take the trouble <idiom> U ارزش زحمت را داشتن
painstacking U زحمت سعی و کوشش
incumber U ایباب زحمت شدن
encumbered U اسباب زحمت شدن
emcumber U اسباب زحمت شدن
toiling U کار پر زحمت کشمکش
toiled U کار پر زحمت کشمکش
toil U کار پر زحمت کشمکش
productive of annoyance U زحمت رسان ازارنده
if you please U بیزحمت زحمت کشیده
encumbering U اسباب زحمت شدن
encumbers U اسباب زحمت شدن
strike off U بی زحمت ایجاد شدن
pesky U زحمت دهنده مزاحم
hach U درشکه کرایهای زحمت
encumber U اسباب زحمت شدن
swink U زحمت کشیدن مشقت
i wish to spqre you trouble U زحمت شما را کم کنم
lay out oneself U بخود زحمت دادن
burn the midnight oil <idiom> U [زحمت زیاد کشیدن]
encumbrance U اسباب زحمت گرفتاری
cumbrous U اسباب زحمت پرزحمت
encumbrances U اسباب زحمت گرفتاری
raise eyebrows <idiom> U ایجاد مشکل و زحمت
trouble U رنجه کردن زحمت دادن
troubles U رنجه کردن زحمت دادن
I'll trouble you to be quiet. U می شود بی زحمت حرف نزنی؟
elaborate U به زحمت ساختن دارای جزئیات
muck U خراب کردن زحمت کشیدن
elaborated U به زحمت ساختن دارای جزئیات
elaborates U به زحمت ساختن دارای جزئیات
elaborating U به زحمت ساختن دارای جزئیات
i am sorry to trouble you U ببخشید اسباب زحمت شدم
troublemakers U موجد زحمت ودردسر اشوبگر
Sorry to have troubled(inconvenienced)you. U خیلی می بخشید زحمت دادیم
troublemaker U موجد زحمت ودردسر اشوبگر
to take trouble to do anything U زحمت کردن کاری را بخوددادن
gravy trains U منبع درامد بدون زحمت
gravy train U منبع درامد بدون زحمت
troubling U رنجه کردن زحمت دادن
to labour [British English] U در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
bothering U زحمت دادن مخل اسایش شدن
bothers U زحمت دادن مخل اسایش شدن
to labor [American English] U در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
I took a great deal of trouble over it. U روی اینکار خیلی زحمت کشیدم
bothered U زحمت دادن مخل اسایش شدن
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
bother U زحمت دادن مخل اسایش شدن
to spin one's wheels <idiom> U بدون نتیجه زحمت کشیدن [اصطلاح روزمره]
to pass the buck <idiom> U مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به دیگری دادن
to pass the buck to somebody U مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به کسی دادن
by the skin of one's teeth <idiom> U بزور [با زحمت] کاری را با موفقیت انجام دادن
NAND function U تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
dispersion U تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
symmetric difference U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
denials U تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
denial U تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
Recent search history Forum search
1A hero can affect on the people.
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1set the record straight
1chand sabaei is correct or chand sabahi
1may fader good
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1playing the game در مورد انجام ورزش چه معنی میدهد
1i was rebelling now
1But it’s remarkable how, once you’ve committed to something, these things tend to work out in the end.
1روحانی چندمین رئیس جمهور است
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com